زهرا خانومزهرا خانوم، تا این لحظه: 10 سال و 20 روز سن داره

✿دخترم فرشته کوچک من(✿◠‿◠)

ناز گل باباღღ

الهی قربونت برم ، نازگل بابا دخترم چراغ خونه ی منی ، فقط تویی تاج سرم چشم و چراغ خونه ای ، قصه ی عاشقونه ای الهی قربونت برم ، واسه بودن بهونه ای دختر بابا ای ناز گلم ، الهی قربونت برم واسه موندن بهونه ای ، دردتو با جون میخرم دختر بابا نازگلم ، الهی قربونت برم واسه موندن بهونه ای ، دردتو با جون میخرم ماه که توی آسمونه ، ستاره ای در نمیاد بهار عمر من تویی ، خزون و هیچکس نمی خواد صدای خنده های تو ، پیچیده توی خونمون از نفست تازه می شن ، گلهای تو گلخونمون موهاتو که بو می کنم ، عطر گل نسترنه فرشته ی کوچک من ، عشق تو ،تو قلب منه ...
10 شهريور 1393

چهار ماهگی

سلام دختر قشنگم .... چهارشنبه 29 مرداد ماهگرد تولدت بود.. و البته روز کنترل.. صبح با مامان جون بردیمت مرکز بهداشت . خانومیکه اونجا بود   قد و وزنت رو اندازه گرفت" وزن 5900 و قد 65 سانت " وقتی قدت رو اندازه گرفت با تعجب گفت:باباش قد بلنده یا من اشتباهی اندازشو گرفتم؟؟!!!! ماشالله  بس که قدت بلند شده بود!!! بعدش هم مامان جون تو رو برد تا واکسنتو بزنن... الهی بمیرم فقط همون موقعی که به پات سوزن زدند گریه کردی...ولی بعدش بغلت کردم و تو هم آروم شدی... خدا رو شکر اصلا هم  تب نکردی... کل اون روز رو هم بازی میکردی و پاهاتو تکون میدادی..انگار نه انگار که آمپول زدی ...
2 شهريور 1393

روروک

دختر گلم جدیدا دیگه خسته میشی همش خوابیده باشی... دوست داری بلند شی و همه جا رو نگاه کنی ... بخاطر همین من و بابایی برای اولین بار تو رو توی روروک گذاشتیم... وای چقدر کیف کردی.. . آخه از اون بالا میتونی همه چی رو ببینی و دیگه حوصلت سر نمیره... البته هنوز یه کم کوچولویی و ما هم برای اینکه نیفتی جلوت یه بالش میذاریم.. وقتی سوارش میشی بابایی میگه برا دخترمون یه پ راید گرفتیم!   بقیه عکسا توی ادامه مطلب...یادت نره... اینجا هم من توی آشپزخونه کار داشتم..بردمت جلوی تلویزیون .. تو هم با شوق و ذوق برن...
16 مرداد 1393

بازی

زهرا جونم چند روزی هست دیگه میتونه خودش جغجغشو دست بگیره و باهاش بازی کنه.. وقتی میبینه جغجغش صدا میده هی اونو برای خودش تکون میده و کلی سرگرم میشه.. منم میشینم کنارش و کلی از دیدنش لذت میبرم ...
12 مرداد 1393

عروسی

چهارشنبه 8مرداد عروسی عموی زهرا بود ..دخترم تمام بعد از ظهر خواب بود..اونم تو اون شلوغی!! ولی غروب بیدار شد و کلی هم با عروس و دوماد عکس یادگاری انداخت زهرا جونم توی مراسم خیلی دختر خوبی بودی و اصلن مامانو اذیت نکردی. خلاصه به هر دوتاییمون خیلی خوش گذشت ایشالله که عمو و زن عمو هم خوشبخت بشن ...
12 مرداد 1393

اولین عید

عید همگی مبارک ا ین اولین عید من و زهرا طلاست که پیش همییم..خدایا شکرت امروز من و زهرا تو خونه تنهاییم وبابایی رفته سر کار...منم از فرصت استفاده کردم و از زهرا جونم چند تا عکس انداختم: قربون خنده هات بشم   ...
7 مرداد 1393

سه ماهگی

امروز 29تیر ماه هستش ...یعنی امروز زهرا خانوم دقیقا سه ماهش کامل میشه و از فردا میره توی ماه چهار... خدا جونم هزار بارشکرت اینم عکس زهرای ما توی ماهگرد تولدش ...
29 تير 1393

مروارید

سلام امروز بعد از ظهر همراه بابایی و مامان جون ، زهرا خانوم رو بردیم پیش آقای دکتر تا گوشاشو سوراخ کنیم... الهی بمیرم....من که دلم نیومد بیام توی اتاق...یه جیغ بلند کشیدی و کلی گریه کردی... در عوض الان اینقدر خوشگل شدی که نگـــــــــــــــو.... دو تا مروارید کوچولو اومدن روی گوشات   شدی عین فرشته ها       ...
15 تير 1393