زهرا طلا بلا شده...
این روزا زهرا کوچولوی ما خیلی شیطون بلا شده... دوست داره به همه جا سرک بکشه و همه چی رو امتحان کنه ببینه چه مزه ایه ..خوردنیه یا باید باهاشون بازی کنه..
مثلا چند روز پیش من توی آشپزخونه بودم و داشتم کارامو میکردم...بعد چند دقیقه ای دیدم زهرا نیست و صداش هم نمیاد..با خودم گفتم حتما باز داره خرابکاری میکنه...بعللللله...دیدم خانوم رفته سرکمدش و بسته پنبه رو پیدا کرده..کل پنبه ها رو ریخته بود بیرون و داشت باهاشون بازی میکرد!!(البته بماند که دیدم ملچ ملوچ هم میکنه!!!)معلوم نیست چقدرشو مزه کرده تا فهمیده اینا برای بازی کردن مناسبتره تا خوردن!!!
نگاه کن چقدر هم داره بهش خوش میگذره!!!
داره به منم تعارف میکنه :مامان جون بیا توهم بازی کن!!!
یه روز دیگه توی اتاق بودم و زهرا هم داشت با اسباب بازی هاش بازی می کرد..یه دفعه شروع کرد به داد زدن..بدو بدو رفتم پیشش و با این صحنه مواجه شدم:
این دختر بلای ما سبد اسباب بازی هاشو خالی کرده بود و گذاشته بود روی سرش..!!!
حالا گیر کرده دیگه بلد نیست درش بیاره
دیروز هم توی روروکش داشت می دوید که یه دفعه گروووووووومپ...خورد زمین..بدو بدو بغلش کردم..الهی بمیرم کلی گریه کرد دماغش هم خونی شد
.....بگذریم..بچه اس دیگه..بزرگ بشه یادش میره
تازگی وقتی به زهرا جونم میگم بابایی اومد اگه سوار روروک باشه میدوه میره سمت در ورودی تا باباشو ببیبنه
توی این یه هفته هم خانوم دو دفعه قوری چایی رو روی قالی چپه کرد و دو تا جای گنده چایی همونجوری روی قالی مونده
کافیه حواسمون نباشه سریع میدوه میره پای قفسه کتابا ...هر چی کاغذ و کتاب به دستش میرسه برمیداره و باخوشحالی از این شکارش فرار میکنه یه گوشه و شروع میکنه به خوردن اونا!!!
تلفن خونمون رو هم که کلا از پریز کشیدیم...و شده اسباب بازی زهرا طلا...
خلاصه کافیه یه دقیقه ازش غافل بشیم ...بعدش میبینیم کلی دست گل به آب داده
....همه این شیطونی هاباعث شده زهرا برای ما شیرین تر بشه ...
قربونش برم من