ادامه خاطرات...
و اما ادامه خاطرات........
یکشنبه یعنی یه روز مونده به عید غدیر عقد کنون یکی از دخترای فامیل بود...اونجا هم خیلی خوش گذشت...ایشالله که خوشبخت بشن...
عقد کنون توی محضر بود؛من و زن دایی هم از فرصت استفاده کردیم و چند عکس از زهرا طلا و آقا رضا انداختیم
بقیه در ادامه مطلب.......
تازه جمعه 25 هم رفتیم مزرعه عموی من...اونجا شتر مرغ پرورش میدن..برای اولین بار بود که من و زهرا جونم از نزدیک شتر مرغ میدیدیم...خیلی برای هر دوتامون جالب بود..ناهار هم گوشت شتر مرغ خوردیم..خیلی چسبید..
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی